|
|
|
جوان هاي خوبي داريم ، برنامه نداريم(ويژه دفاع مقدس)
|
دريانيوز: درباره فرهنگ دفاع و ترويج ايثار و شهادت بسيار سخن گفته شده است ، اما به نظر مي رسد
|
|
|
، 20:31 / کد خبر: 386 / تعداد بازدید: 918
|
|
جوان هاي خوبي داريم ، برنامه نداريم |
|
|
|

|
|
دريانيوز: درباره فرهنگ دفاع و ترويج ايثار و شهادت بسيار سخن گفته شده است ، اما به نظر مي رسد هنوز يک حلقه گمشده ميان نسلي که جنگ و دوران دفاع مقدس را تجربه کردند با نسل جوان وجود دارد. حاج حميد چيذري ، فرمانده ناحيه 131 سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. ديروز در لشکر 10 سيدالشهدا با همقطارانش به عشق امام و دفاع از آب و خاکش جنگيده است و امروز با تاکيد بر عزم دشمن در تهاجم فرهنگي سعي مي کند با انتقال ارزشها و دستاوردهاي انقلاب به جوانان ، اين بار در خاکريز فرهنگي بجنگد. با وي به مناسبت هفته دفاع مقدس و خاطراتش از لشکر 10 سيدالشهدائ گفتگويي انجام داده ايم:
از لشکر 10 سيدالشهدا شروع کنيم و چگونگي تشکيل و عمليات هايي که انجام داد؟
با شروع جنگ ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شهرها و استان هاي مختلف ، لشکرها و تيپهايي را سازماندهي کرد، مثل لشکر 8 نجف اصفهان ، 18علي بن ابيطالب استان مرکزي و يا 41 الغدير کرمان. اما در تهران 2 تيپ با عنوان هاي 10سيدالشهدا و 27 محمد رسول الله سازماندهي شد که بعدها پس از عمليات خيبر در جزيره مجنون به لشکر 10 سيدالشهدا تغيير يافت. شهيد حاج علي موحد، اولين فرمانده آن بود و شهيد حاج کاظم رستگار و شهيد حاج علي فضلي ديگر فرماندهان اين لشکر بودند.
چه شد که عراق و در پشت سر آن امريکا پس از پيروزي انقلاب اسلامي به گزينه آخر يعني جنگ با ايران رسيدند؟
براي پاسخ به اين پرسش بايد بسياري از مسائل ريشه يابي شوند. به اعتقاد من خصومت و دشمني امريکا از سال 42با حرکت انقلابي و ضد رژيم شاهنشاهي مردم ايران آغاز شد. در آن زمان سعي کردند با تحرکات مختلف ، صداي مردم و حرکت امام (ره) را در نطفه خفه کنند و اين برنامه تا سال 57ادامه داشت که در نهايت با شکست روبه رو شد. پس از آن کوشيدند با توجه به نوپا بودن انقلاب ، بذر تفرقه و فرقه گرايي را در اين مملکت بپاشند و چون در نهايت شورش هاي کردستان و ديگر مناطق هم با اتحاد و همبستگي ملي به اتمام رسيد چاره اي جز جنگ مستقيم و علني نداشتند. آن هم با کشوري مثل عراق که از غرب تا جنوبي ترين نقطه بيش از 1000 کيلومتر مرز زميني ، کوهستاني و دريايي با ما داشت.
اصلا چرا جنگ ما دفاع شد، آن هم دفاعي مقدس؟
ما با کسي جنگي نداشتيم و طالب جنگ هم نبوديم. تهاجمي با پشتيباني ابرقدرت هاي جهان عليه ايران و انقلاب اسلامي صورت گرفت ؛ انقلابي که با دستان و خون مردم و جوانان پيروز شده بود. پس دفاع از اين انقلاب و اين خاک ، هم واجب بود و هم مقدس. جنگ ما جنگي بود که در آن از بچه 13ساله که نارنجک به خودش مي بست و زير تانک مي رفت تا فرماندهان عالي رتبه اي همچون چمران و صياد شيرازي در آن جنگيدند و شهيد شدند. شهيد چمران با رفاه کامل و مدرک دکتري الکترونيک از امريکا به لبنان مي رود و پس از آن براي دفاع به مملکت خودش باز مي گردد و به همه آن امکانات و تسهيلاتي که امريکا در اختيارش قرار مي داد، پشت پا مي زند. رمز عمليات هاي ما هميشه متبرک به نام ائمه اطهار و معصومين بود. اگر محرم بود يا حسين و اگر ايام فاطميه ، يا زهرا. همين رمزها يک تقدس خاصي به عمليات هاي ما در دوران جنگ تحميلي مي بخشيد و به رزمنده ها براي پيروزي اعتماد به نفس مي داد. وقتي رمز يک عمليات را يا ابوالفضل اعلام مي کردند و بچه ها قمقمه هاي آبشان را خالي مي کردند يا زنان و مرداني که با دست خالي در خرمشهر ايستادند، زناني که در مساجد و پايگاه هاي بسيج براي رزمنده ها لباس مي دوختند و تدارکات تهيه مي کردند و شهدايي که در لحظه آخر يا علي ، يا حسين مي گفتند و شربت گواراي شهادت را مي نوشيدند، همه اينها گواهي يک همدلي و همبستگي است که به واسطه تقدس اين جنگ و اين دفاع ايجاد شد.
هنگامي که نام جنگ و دوران دفاع مقدس به ميان مي آيد، اولين خاطره يا ذهنيتي که در شما ايجاد مي شود، چيست؟
ببينيد! همه از جنگ بدشان مي آيد. جنگ اقتصاد يک کشور را از بين مي برد. خانمانسوز است. بسياري از مردم کشته ، آواره ، يتيم و... مي شوند. اينها همه تصاويري است که از واژه جنگ به ذهن يک انسان مي رسد؛ اما دفاع مقدس ، حکايت ديگري دارد و هر لحظه اش براي ما مثل يک دانشگاه بود و درسهاي زيادي از جبهه آموختيم. شايد اولين موضوعي که با نام جنگ و دفاع مقدس در ذهن من گره خورده است ، ياد و خاطره بهترين دوستانم باشد که درست در کنار من شهيد شدند. به حال خودم افسوس مي خورم که چرا آنها رفتند و من ماندم. هميشه از خدا مي خواهم که آخر عمر ما را نيز شهادت در راه خودش قرار دهد.
در لحظه اي که جنگ تمام شد و قطعنامه را پذيرفتيم ، شما کجا بوديد و چه حسي داشتيد؟
در جاده اهواز و خرمشهر بوديم که از ديگر رزمنده ها شنيديم. اول باورمان نمي شد و براي شنيدن اخبار به پادگان دوکوهه برگشتيم. وقتي از بلندگوهاي پادگان و حسينيه حاج همت خبر را شنيديم ، يکي از تکان دهنده ترين لحظات زندگي ام بود. بچه ها اشک مي ريختند بويژه به دليل لحن حضرت امام (ره) که در پيامشان فرموده بودند جام زهر را نوشيدند و اين که چرا ما به آنجا رسيديم که اماممان مجبور شود براي پذيرش قطعنامه اينچنين سخن بگويد.
درباره نقش امام (ره) بويژه براي شما که به صورت بسيجي و داوطلبانه وارد جنگ شديد، صحبت کنيد.
به طور قطع شخصيت امام براي همه کساني که در جنگ بودند، بسيار ارزشمند بود و به نوعي مي توان گفت نقش محوري با ايشان بود، حتي براي ارتشي ها که شايد به نظر برسد براي وظيفه بود که مي جنگيدند، در صورتي که مي توانستند فرار کنند، مثل بسياري که هنگام انقلاب اين کار را انجام دادند؛ اما ارتشي ها نيز به عشق امام و با نفس امام به ميدان آمده بودند. يادم مي آيد هر موقع نيروهاي ما در جبهه کم مي شد، کافي بود تا امام يک سخنراني کوتاه انجام دهد. ديگر در پادگان ها جاي سوزن انداختن نبود.
کمي از فضاي جنگ فاصله بگيريم. هفته دفاع مقدس است و امروز با نسلي از جوانان روبه رو هستيم که به نظر مي رسد، نتوانسته ايم آن ارزشها و فرهنگ دفاع را بدرستي به آنها انتقال دهيم ؛ همچنين به اعتقاد بسياري هنوز جنگ تمام نشده بلکه دشمنان ، خاکريز و شيوه جنگ و تهاجم را تغيير داده اند.
بله ، متاسفانه اين مساله وجود دارد. بارها در فرمايش هاي رهبر معظم انقلاب شنيده ايم که بحث تهاجم فرهنگي جدي گرفته شود. امروز در کنگره امريکا بودجه اي تصويب مي شود که از داخل جوانان ما را به انحراف بکشند، آن هم جواناني که صدام درباره آنها گفته بود اگر من 2 تا لشکر بچه بسيجي داشتم يک هفته اي جنگ را تمام مي کردم. آنها اين جوانها را خوب شناخته اند و برايشان برنامه ريزي مي کنند، چرا که از پس اين جوانان در ميدان جنگ و خاکريز برنيامدند، مي خواهند آنها را از داخل و از درون خالي و پوچ کنند. حالا ببينيد در برابر آنها ما چه کرده ايم. اگر حواسمان نباشد آنقدر برنامه هايشان دقيق است که جوان امروز متوجه نمي شود چگونه از ارزشها و دين و هويت خودش دارد، جدا مي شود و به بيراهه مي رود. تا زماني که فکر کنيم دفاع مقدس را با دو تا فيلم و چهار تا نمايشگاه مي شود به اين جوانها انتقال دهيم ، دشمن در اهدافش موفق مي شود.
به نظر مي رسد يک حلقه گمشده اي در ترويج فرهنگ دفاع ، ايثار و شهادت وجود دارد؟
اين حلقه بحث آموزش است. واقعا استادان و معلمان چقدر براي يک ايراني ، از اول ابتدايي تا دوران دانشگاه درباره جنگ صحبت مي کنند. چند روز پيش يک نوجوان از من پرسيد حاجي تو در جنگ آدم هم کشتي؟ خب من چه پاسخي مي توانم بدهم؟ چگونه اين ذهنيت را در او تغيير بدهم؟ ما مي گوييم ارزشهاي اسلام ، دفاع مقدس و... اما بياييم خودمان قضاوت کنيم که چقدر حرف زديم و چقدر تلاش کرديم. در کشورهاي غربي ميدان سرباز درست مي کنند، هر سال ، هر ماه و به هر مناسبتي مي روند آنجا و اداي احترام مي کنند، اما بسياري از رزمنده هاي ما امروز بنا به دلايل بسياري رويشان نمي شود بگويند ما رزمنده ايم ، جانبازيم ، ايثارگريم ، آزاده هستيم. من معتقدم جوانهاي ما با همه حرفها و ژستها و قيافه هاي شايد نامعقول ، جوانهاي خوبي هستند. ما براي آنها برنامه نداريم. جوانان ما نمي دانند حسين علم الهدي توي هويزه با چند دانشجوي پيرو خط امام چگونه ايستادگي کرد. نمي دانند چگونه جهان آرا درخرمشهر ايستادگي کرد. شلمچه کجاست. مهران کجاست بايد به اين جوانها بگوييم ، خلبان ما زير رگبار پدافند وقتي يک پل را در بغداد مي خواهد مورد هدف قرار دهد و مي بيند يک خودروي شخصي از روي آن مي گذرد، برمي گردد، دور مي زند و بعد پل را منفجر مي کند، اينها امانتي است که بايد به جوانان بسپاريم.
|
|
|
|
|
|