به قلم: م.ف
كودكي عجيب، در فراز و نشيب

ابراهيم يزدي در سوم مهر ماه سال 1310 در قزوين متولد شد و در شش سالگي به تهران آمد. البته درستتر آن است كه نوشته شود «آورده شد» چون هيچ پسربچه شش سالهاي خودش نميتواند از قزوين به تهران بيايد و هرچند ابراهيم در طول زندگياش هنجارشكنيهاي زيادي كرده و قواعد زيادي را زير پا گذاشته ولي به نظر نميآيد از اين قاعده مستثني بوده باشد. او تا دستِ چپ و راستش را شناخت، قواي متفقين و به خصوص نيروهاي آمريكايي را ديد كه به راحتي خوردن يك ليوان آب، ايران را اشغال كرده بودند و در تهران جولان ميدادند.
چنين اوضاعي ميتواند بر ذهن و روان يك كودك معصوم به طور جدي اثر بگذارد و حتي او را به كارهاي شگفتآور و غيرقابلباوري وا دارد. از جمله اين كارها، ورود ابراهيم يزدي در سن يازده سالگي به عالم سياست بود كه چندان هم سخت نبوده است به طوري كه خود او در اين باره ميگويد: «16 آذر 1321 شنيدم مردم عليه قوامالسلطنه قيام كردهاند و مجلس شلوغ شد من هم كه يك نوجوان بودم وارد جمعيت شدم و در باز مجلس را گرفتم و رفتم داخل صحن. مردم شعار ميدادند «نون و پنير و پونه... قوام گشنمونه» من هم شروع كردن به شعار دادن» و به اين ترتيب، نون و پنير و پونه به علاوه گشنگي مفرط، ابراهيم يازده ساله را با سياست آشنا كرد!
پنج سال بعد، او كه از خوردن نون و پنير خسته شده و از پونه هم بدش آمده بود، تصميم گرفت سياست را در فاز جديدي تجربه كند و در نتيجه به عضويت سازماني سياسي و مخفي به نام «نهضت خداپرستان سوسياليست» درآمد. او در اين سالها كارهاي عجيب و غريب فراواني كرد كه نشاندهنده جرأت و جسارت بسيار زياد او بود و از آينده روشن او حكايت ميكرد. بعضي از آن كارها هنوز به ياد ابراهيم يزدي مانده است: «يك بار سال تحويل با دوچرخه به قزوين رفتيم، ورزشكاران قزوين به استقبالمان آمدند»!
درس، كار، فيزيك، متافيزيك
ابراهيم يزدي در دانشكده داروسازي دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و چند روز پيش از كودتاي آمريكايي 28 مرداد، فارغالتحصيل شد. او در دانشگاه هم فعاليتهاي جسورانهاي داشت و هرچند كه ديگر با دوچرخه به قزوين نميرفت اما بسيار محبوب بود؛ آنقدر كه در سال اول تحصيل، از طرف دانشجويان به عنوان نماينده در سازمان دانشجويان دانشگاه تهران انتخاب شد و عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران هم بود.
او همزمان براي امرار معاش، به طور خصوصي فيزيك تدريس ميكرد، اما در جريان يكي از اين تدريسها فيزيك و متافيزيك را قاطي كرد و با شاگرد خصوصي خود كه خواهر دوستش بود، ازدواج كرد.
همسر او خانم سرور طليعه بود كه از طرف پدري دختر ميرزا باقر طليعه، از آزاديخواهان برجسته صدر مشروطيت بود و از طرف مادري، دخترِ همسرِ ميرزا باقر طليعه، از آزاديخواهان برجسته صدر مشروطيت بود.
بعد از اين جريان، دوستان و آشنايان با توجه سابقه، ابراهيم را از هر نوع تدريس منع و دستش را در جاهايي مثل سازمان بيمههاي اجتماعي كارگران و شركت توليددارو بند كردند تا ديگر هيچ بهانهاي براي تدريس نداشته باشد و سرش به زندگي بند شود.
اما سر ابراهيم يزدي به زندگي بند بشو نبود كه نبود و دايم به دنبال دردسر ميگشت. خب آدمي هم كه دنبال دردسر باشد در چنين وضعيتي دو راه پيش رو ندارد يا برود دنبال كارهاي فيزيكي و يا به فعاليتهاي سياسي بپردازد.
آن دوران مصادف بود با سالهاي خفقان و سركوبهاي بعد از كودتا و هرگونه فعاليت سياسي ـ به خصوص با گرايشات ملي يا چپي ـ ميتوانست عواقب سوئي داشته باشد، اما در عين حال احتمالا كمخطرتر از عواقب تدريس خصوصي يا سفر با دوچرخه به قزوين بود كه قطعا عواقب سوئي داشت! اينطوري بود كه ابراهيم يزدي تصميم گرفت خودش را وقف فعاليتهاي سياسي كند.
ابراهيم يزدي براي فعاليتهاي سياسي و مبارزات ملي، شيوه مخصوص به خودش را داشت و البته خيرش را هم ديد. به طوري كه وقتي تا هفت، هشت سال بعد از كودتا، مصدقيها يا اعدام ميشدند يا به زندان ميافتادند، يا توسط شعبان بيمخ (به طور دقيقتر: تاجبخش!) كاردآجين ميشدند و يا فراري بودند، يزدي در چند نهاد دولتي و خصوصي كار ميكرد و راست راست راه ميرفت، كه اينها همگي نشان از نبوغ سياسي و ويژگيهاي منحصر به فرد روش مخصوص ابراهيم يزدي در مبارزه داشت.
البته بعضي از منتقدان هم بر اين باورند كه همين نكته ميتواند نشاندهنده اين موضوع باشد كه يزدي در آن سالها چندان فعال نبوده است كه طبيعتا اين ادعا درست نيست(1). او تا سال 39 سه بار بابا شده بود(2) و در همين سال تصميم گرفت براي مدت اندكي به آمريكا برود. خانواده و دوستان او را با تمام رسوم ملي و مذهبي بدرقه كردند اما از بخت بد (يا خوش) كاسه آبي كه قرار بود پشت پاي او ريخته شود، تا زود برگردد، افتاد و شكست و اين نشاه اين بود كه مسافر يك ساله، حالا حالا برنخواهد گشت.
يزدي در آمريكا
نهضت آزادي ايران توسط اعضاي مذهبيتر جبهه ملي، اندكي بعد از خروج ابراهيم يزدي از ايران اعلام موجوديت كرد. خيليها بر اين باورند كه اين دو ماجرا هيچ ربطي به هم ندارند اما بعضيها هم گمان ميكنند از اين جريان ميشود نتيجه گرفت كه ابراهيم يزدي آنقدر در نهضت ملي شلوغ كاري و قيل و قال ميكرده كه تا زمان حضورش در ايران، فرصت تمركز فكر و اعلام موجوديت براي هيچ كدام از اعضا نميگذاشته است.
متأسفانه هر سه نفر مؤسس نهضت آزادي در ايران، يعني مرحومان بازرگان، سحابي و طالقاني از دنيا رفتهاند و دوستان آنها هم يا از دنيا رفتهاند و يا در شرف از دنيا رفتن هستند و در نتيجه امكان پاسخ قطعي به اين فرضيه از ميان رفته است. در هر حال، آنچه قطعي است اين است كه در سال 1340، نهضت آزادي ايران اعلام موجوديت كرد و مرامنامه آن توسط مهندس مهدي بازرگان نوشته و در آن تصريح شد كه آنها «مسلمان، ايراني و مصدقي» هستند. اندكي بعد يزدي به همراه علي شريعتي، مصطفي چمران و صادق قطبزاده، شاخه نهصت آزادي در خارج از كشور را تأسيس كردند.
چندي بعد يزدي و برخي از دوستانش «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» را به عنوان شاخه نظامي تشكيل دادند و براي آموزش نظامي به مصر رفتند و بعدها مدتي را هم براي آموزش در جنوب لبنان سپري ميكردند.
نقل است كه در هنگام حضور يزدي در جنوب لبنان، يكي از بدخواهان براي همسر او توضيح داد كه آنها براي برخوردهاي «فيزيكي» به مصر و لبنان رفتهاند و خانم طليعه كه دوسيه سوابق فيزيكي ابراهيم آقا دستش بود، بعد از بازگشت يزدي چنان بلايي به سرش آورد كه يزدي براي هميشه با هر نوع مبارزه و برخورد فيزيكي خداحافظي كرد!
بعد از اين ماجراي تلخ، يزدي انرژي خودش را صرف فعاليت سياسي و مبارزه از طريق «تأسيس و عضويت» كرد؛ به اين ترتيب كه هر سال در تأسيس ده پانزده تا نهاد و دفتر و تشكل و انجمن شركت ميكرد و هر چقدر هم كه ميتوانست عضو نهادها و دفترها و انجمنها وتشكلهاي مختلف ميشد.
به عنوان نمونه او در اين سالها عضو هيات مؤسسين انجمنهاي اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا، عضو تحريريه راه مصدق، عضو انجمن اسلامي پزشكان در آمريكاي شمالي و كانادا، عضو انجمن اسلامي جامعهشناسان و متخصصين علوم سياسي آمريكا، مؤسس انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه آمريكايي بيروت، مؤسس رئيس جامعه اسلامي «هيوستون»، عضو شوراي مركزي جبهه ايران شاخه آمريكا و عضو هيأت تحريريه مجله «انديشه جبهه» بود.(3)
پانويسها:
1- معلوم نيست چرا بعضيها فكر ميكنند حتما بايد فعاليتهاي يك نفر علني باشد و به چشم بيايد؟ در حاليكه بسياري از فعاليتها مخفي و محرمانه هستند و بعدها نتايجشان مشخص ميشود.
2- عرض نكردم!
3- ضمنا او در بخش زهرشناسي چند مركز علمي و پژوهشي هم كار ميكرد.