زندگي مهندس تنها در ميان زباله ها
مهندس سالخورده يک سال در ميان انبوهي از زباله ها در آپارتمانش زندگي مي کرد.
به گزارش خبرنگار جام جم ، از چند هفته پيش ساکنان مجتمع آپارتماني عقيق در شرق تهران متوجه بوي نامطبوعي از آپارتمان يکي از همسايه ها شدند. بدين ترتيب آنها به منزل مهندس سالخورده که در محل ساکن بود مراجعه و از وي خواستند تا کمي به وضعيت بهداشت خانه اش برسد اما او بي آن که به حرفهاي همسايه ها توجهي کند ، با بد و بيراه گفتن ، آنها را از مقابل در آپارتمانش دور کرد. همسايه ها که از اين وضعيت خسته شده بودند با کلانتري و بهزيستي تماس گرفتند و از آنها کمک خواستند اما تلاش آنها در اين باره نتيجه اي نداد. آنها ، تصميم گرفتند خودشان اقدام به پاکسازي خانه پيرمرد کنند. بدين ترتيب 2 روز پيش آنها همراه چند کارگر به خانه مرد سالخورده رفتند و تا ساعت 9 شب هرچه زباله داخل خانه وي بود به خارج از شهر انتقال دادند و وضعيت آپارتمان مهندس 57 ساله را به حالت عادي برگرداندند. يکي از همسايه ها در ارتباط با مهندس تنها که ظاهرا دچار بيماري روحي است به خبرنگار ما گفت : مهندس ولي الله پورجعفر 5 سال است که در آپارتمان شخصي اش زندگي مي کند و همسايه ما است. او اصلا ازدواج نکرده است. يک سال بود بوي نامطبوعي از خانه وي موجب آزار همسايه ها مي شد. بارها به مرد سالخورده تذکر داديم اما او به حرفهايمان گوش نمي کرد تا عاقبت نتوانستيم از هيچ ارگاني کمک بگيريم و خودمان تصميم گرفتيم زباله هاي آپارتمانش را که 2 کاميون مي شد ، به خارج از شهر منتقل کنيم تا کمي شرايط به حالت عادي برگردد چرا که اگر وضعيت به همين منوال سپري مي شد ، وضعيت بهداشتي ساکنان مجتمع به خطر مي افتاد.
گفتگو با مرد تنها
همسايگان شما را به عنوان يک مهندس مي شناسند ، درست است؟
بله. من 57 سال دارم و تنها زندگي مي کنم. مدرک مهندسي صنايع غذايي ام را از دانشگاه شهيد بهشتي تهران گرفتم و 5 سالي است که در اين آپارتمان شخصي سکونت دارم.
کمي از خانواده خود بگوييد؟
پدرم در يکي از شهرهاي استان اصفهان قبلا ازدواج کرده بود و چند فرزند داشت. مادرم که اهل بندر انزلي است در جواني از ترس آزار و اذيت افراد شرور و دزدها به تهران آمد و پس از آشنايي با پدرم با او ازدواج کرد. من تنها ثمره زندگي آنها هستم. وقتي پدرم فوت کرد ، من و مادرم در خانه اي که برايمان خريده بود زندگي مي کرديم تا اين که ارديبهشت سال 72 مادرم فوت کرد. من پس از اين که از دانشگاه مدرک تحصيلي ام را گرفتم ، به دنبال کار گشتم اما موفق به پيدا کردن کار مناسبي نشدم تا اين که سال 78 توانستم در آزمايشگاه يک کارخانه مواد غذايي در قم کار کنم. حقوقم حدود 190 هزار تومان بود اما آن هم به طور منظم داده نمي شد. زندگي ام به سختي مي گذشت تا اين که بقيه خانه پدري را فروختيم و پس از گرفتن سهم ارثيه ام اين آپارتمان را خريدم و با گذاشتن بقيه پولها در بانک ، زندگي ام را مي گذراندم.
همسايگان شما منزلتان را از زباله ها پاکسازي کرده اند. در اين باره چه مي گوييد؟
من زباله ها را در خانه ام نگهداري نکردم بلکه آن را مردي به نام يونس تپل که يک فرد شرور است و سالها خانواده ام را تهديد مي کرد ، آورده و در منزلم گذاشته است. او شبها به منزل مي آمد و همه چيز را به هم مي ريخت و وقتي به همسايه ها مي گفتم ، هيچ کس او را نمي ديد و حرفهايم را قبول نمي کرد. او مي آمد و فقط من مي ديدمش.
با توجه به اظهارات اين مرد به سراغ همسايگانش رفتيم که همگي آنها معتقد بودند وي دچار مشکلات روحي و رواني است و مدام از افراد خيالي و شروري حرف مي زند که اصلا وجود خارجي ندارند و در اين مدت هم به همين خاطر مقدار زيادي مواد غذايي فاسد و زباله در خانه اش نگهداري کرده است.